کودکی را باید پرستید دلها و فکرها یکی بود
دلها، با چشمها خودنمایی میکرد
زمان گذشت،کودکی رفت، من عوض شده ام
دلهایم چشمانم شده اند و چشمانم دلهایم
دیگر چشمها دلها را باور نمیکرد
نه چشم دل را، نه دل چشم را
کودکی را باید پرستید دلها و فکرها یکی بود
دلها، با چشمها خودنمایی میکرد
زمان گذشت،کودکی رفت، من عوض شده ام
دلهایم چشمانم شده اند و چشمانم دلهایم
دیگر چشمها دلها را باور نمیکرد
نه چشم دل را، نه دل چشم را
Every friends can say: I can understand your feelingBut a best friend can say: I can feel you feeling
دختر پسرای مجرد عزیز
اگه دیدین کسی رو میشناسین که از نظر خانواده اخلاق ، ظاهر و ... برای ازدواج مناسبه حتما اقدام کنین
نگین می خوام درس بخونم یا کار ندارم ،یا می خوام جوونی کنم یا هنوز زوده یا هر بهانه ی دیگه ای
دوباره میگم هر وقت تو هر شرایطی با مورد خوبی آشنا شدین بچسبین بهش
اینجوری هم زندگی قشنگتر میشه هم احتمالا همچین فردی رو دوباره به سختی پیدا خواهین کرد
من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم
برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:
به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.
سلام بچه ها حالتون چطوره ؟؟
میگن خدا دعا بنده هاشو از زبون بنده های دیگش بیشتر و بهتر میشنوه و براورده میکنه
بیاید واسه هم دعا کنیم من واسه شمااا شما واسه من
یه مشکلی دارم تو زندگیم که یروزم بغض رو از گلوم نمیبره دعا میکنید حل بشه ؟؟ خدا خیرتون بده
تا میتوانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم
برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:
به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.
شیطونه میگه چشم ببندم رو همه چی و برم اون کارایی رو بکنم که نباید
به نظرم شما دارین سخت میگیرین
شرایط بالاخره به وجود میاد حالا یک سال زودتر یا دیرتر ولی آدم خوب همیشه وجود نداره
من فکر می کنم درس خوندن یکی از اون بهونه هاست که بیشتر دلیلش فرار یا تعویق ازدواج هست
کسی اگه شاگرد اول دانشگاه هم که باشه باز هم میتونه هم برای درس خوندن هم همسرداری وقت ایجاد کنه تازه اینجوری روحیه آدم بهتر میشه و موفقتر هم میشه
اگه بخوای نگران چیزایی مثل اجازه درس خوندن باشی هیچ وقت ازدواج نخواهی کرد چون درس که تموم بشه نوبت شغل داشتن میرسه و اینجا دوباره همون نوع نگرانی میاد سراغت اگه خیلی میترسید در شروط ضمن عقد ترسهایتون رو قید کنین
و زندگی هم همش درس خوندن نیست بر فرض ضعیف هم اگه نتونین درس بخونین یه کار دیگه رو شروع می کنین
من تازگیا دارم ایمان میارم به این جمله که ما نمیتونیم کنترل رو آیندمون رو به صورت مطلق در اختیار داشته باشیم گاهی وقتها هر چه قدر هم که وسواس به خرج بدیم باز هم اون چیزی که ازش میترسیم برامون به وجود میاد پس باید یاد بگیریم که مرگه که علاج نداره
باید زندگی رو آسون گرفت
فرصت های خوب رو نباید به خاطر ترسهای اشتباه هدر داد
ویرایش توسط آرش67 : 07-25-2017 در ساعت 01:44 AM
من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم
برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:
به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.
......
ویرایش توسط آرش67 : 07-25-2017 در ساعت 01:44 AM
من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم
برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:
به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.
وجود دختر یعنی برکت
نفس دختر یعنی زندگی
بودن دختر یعنی عشق
دختر یعنی لطافت و سلیقه
تو هر خانه ای که دخترهست نور و رحمت میبارد
روز تمام دخترهای نوزاد تا صدساله ایرانی مبارک
تقدیم به همه دختران
همه آن موجودات پاک و الهی که وجودشان مایه حیات بشر است . . .
روز دختر مبارک
سلام
روز دختر به تمام دخترهای کاربر سایت تبریک میگویم ضمنا یک تبریک ویژه هم به خانم رامونا بابت کاربر برتر شدن ایشان می گویم واقعا یکی از بهترینهای سایت هستند.
تا میتوانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
هی قرآنو باز میکنم
هی میگی صبر کن
هی میگی من با متقینم
هی میگی ناامید نشو
خدا
نمیکشم دیگه
نمیکشم
چجوری بگم که دلت بسوزه واسه این حالم
گوشم عفونت کرده انقدر با صدای بلند آهنگ گوش دادم
خدا صبر کردم سعی میکنم متقی باشم ناامید نیستم
ولی خدا....من یه آدم معمولیم...پیامبر که نیستم
بسه...دیگه بسه...خدا میشنوی...میبینی...دارم میبرم....منو سرزنش نکن اگه نتونستم دیگه ادامه بدم
ویرایش توسط سعید62 : 07-25-2017 در ساعت 09:04 PM
تا میتوانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
خدا بعضی موقع به ادم حال میده که ما یادمون میره... یادمه می گفتید خدا رو شکر که از اون تصادف نجات پیدا کردیم...
من خودم جدیدا ترجیح میدم سکوت کنم در مقابل خدا... همین اتفاقای بد کوچیک رو به اتفاقات بدتر ترجیح میدم...
اما میدونم ما انسانیم و دوس داریم همین اتفاقات بد کوچیک رو هم نداشته باشیم...
مخصوصا وقتی جلوی هدف اصلیمون رو می گیره... اما اتفاقات بزرگتری میتونست به صورت کامل جلوی هدفمون رو بگیره و اتفاق نیفتاد و این اتفاقات کوچیک هست...
مثلا من به خودم میگم کاش اون روز کنکور استفراغ نمی کردم. کاش جدی تر آزمون میدادم... کاش بیشتر دقت می کردم... ده درصد زیست بیشتر می زدم... یه دانشگاه خیلی بهتر قبول می شدم... هدف من هم این بود که یه پزشک خوب بشم نه واسه پولدار شدن بلکه واسه کمک به مردم... اگه دانشگاه بهتر قبول بشم هم جو رقابت و درسش بهتره هم اینکه امکاناتش بیشتره و اساتید بهتری داره... از طرف دیگه دانشگاه های رده پایین تر بیشتر تو کار دوست دختر و دوست پسر بازی و عشق و اینجور چیزا هستن در حالی که کسی که میخواد یه پزشک خوب بشه نباید قاطی این حاشیه ها بشه و واسشون وقت بذاره...
همه اینها جلوی هدفم یعنی پزشک خوبی شدن رو خواهد گرفت... اما میترسم اتفاقات بدتری همینقدر رو هم بگیره... به خاطر همین سکوت می کنم و ناشکری نمی کنم... اما گله چرا... گله می کنم... و درکنارش میترسم که اتفاقات بدتری بیفته...
ایشالا خدا کمکتون کنه...
ویرایش توسط Mohsen123 : 07-26-2017 در ساعت 02:04 AM
من ناشکری نمیکنم
من بعد از همون تصادف هرشب بعد از نماز مغرب و عشا یه قراری با خدا دارم...که یادم نره چطوری جونمو نجات داد
همیشه هم میگم خدایا شکرت بخاطر همه چی...
ولی یه وقتایی هست که خودم تنها زورم به زندگی نمیرسه...زورم به یه چیزایی نمیرسه
میرم قرآن میخونم...همش آیه میاد که صبر، تقوا...امید
من خیلی ضعیفم در برابر خدا...درک نمیکنم وقتی بهم میگه صبر یعنی چقدر صبر...چقدر امید..چقدر پرهیز
شاید درست نباشه آدم ناراحتی هاشو بگه ولی امروز احساس میکردم قلبم داره منفجر میشه
مثه کسی که یه مسافت طولانی رو دویده باشه و قلبش تند بزنه...دقیقا همینجوری شده بودم
بازم پناه بردم به کتابش باهاش حرف زدم گفتم خدایا درمونده شدم...نمیدونم دیگه چیکار کنم که تو راضی باشی من راضی باشم خلق تو هم راضی باشه
آیاتش این بود
فلا تکن من القانطین ( از ناامیدان نباش )
و من یقنط من رحمه ربه الا الضالون ( و کیست که از رحمت پروردگارش نا امید شود جز گمراهان )
نا امید نیستم....دیگه توان امید داشتن رو ندارم...مثه یه برگی که تو دست باده...دیگه مهم نیست چی میشه...فقط بره
منم منظورم نبود که ناشکری می کنی... اصلا منظوری نداشتم
می دونم.. همونطور که من ناامید نیستم از این که کلید سنجش در مورد اون سوالاتی که اعتراض کردم تغییر کنه... اما یه جورایی محاله و غیر ممکن که تغییر کنه... محاله و من بدترین حالت ممکن رو فرض می کنم... اونقدر بهش فکر کردم دیگه حال و حوصله فکر کردن و غصه خوردن ندارم... منتظر می مونم نتیجه رو ببینم... دیگه چیزی دست من نیست.
پرسیدم از حبیبی احوال دوست گفتا فی بعدها عذاب فی قرب السلامه
دندانم شکست
برای سنگریزه ای که در غذایم بود
دردم گرفت
نه برای دندانم
برای کم شدن سوی چشم مادرم
یا قائم آل محمد
دندانم شکست
برای سنگریزه ای که در غذایم بود
دردم گرفت
نه برای دندانم
برای کم شدن سوی چشم مادرم
خدایا مگه ادم چندبار زاده میشه
همه ی ما فقط یبار زاده میشیم و فقط یبار فرصت زندگی داریم اما زندگی به چه قیمت ؟؟
به قیمت اینکه هر روزت ب سختی بگذره و عذاب بکشی
اما واسه خیلیا انگار تو روز چندبار متولد میشن صبح تا شبشون غرق در خوشی هستن
خدایا مگه ما چندبار متولد میشیم ک بگیم الان اگه غم داریم اگه عذاب میکشیم دفعه ی بعد ک متولد میشیم تو خوشی هستیم و غرق در شادی
اگر من همه قوانین را رعایت کرده بودم هیچوقت به هیچ کجا نمیرسیدم
مریلین مونرو
کاش یه گاندی ایرانی داشتیم
دندانم شکست
برای سنگریزه ای که در غذایم بود
دردم گرفت
نه برای دندانم
برای کم شدن سوی چشم مادرم
شعر زیبای سیب و جوابیه ها؛
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
حمید مصدق ( خرداد ۱۳۴۳)
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
(فروغ فرخزاد)
او به تو خندید و تو نمی دانستی
این که او می داند
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
از پی ات تند دویدم
سیب را دست دخترکم من دیدم
غضبآلود نگاهت کردم
بر دلت بغض دوید
بغض ِ چشمت را دید
دل و دستش لرزید
سیب دندان زده از دست ِ دل افتاد به خاک
و در آن دم فهمیدم
آنچه تو دزدیدی سیب نبود
دل ِ دُردانه من بود که افتاد به خاک
ناگهان رفت و هنوز
سال هاست که در چشم من آرام آرام
هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان
می دهد آزارم
چهره زرد و حزین ِ دختر ِ من هر دم
می دهد دشنامم
کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که خدای عالم
ز چه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت؟
(مسعود قلیمرادی)
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد
غضب آلود به او غیظی کرد
این وسط من بودم
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام
هر دو را بغض ربود
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت
او یقیناً پی معشوق خودش می آید
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود
مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت
(جواد نوروزی)
سلام بر همگی کاربران آدم همیشه در سختی است ولی بعضی وقتها سختیها به حدی میرسند که فکر میکنید دیگر توان ادامه ندارید دقیقا همان وقت یک قدم مانده به رسیدن به راحتی ولی اگر صبرمان تمام شود هیچ وقت نمی توانیم به راحتی برسیم یک خلبان هواپیمایش ناگهان خراب میشود خودش را به بیرون پرتاب میکند چتر نجاتش به خوبی باز نمیشود خودش را به کناره های کوه می کسد تا سرعت افتادنش کم شود همین طور بهرو به پایین می آید تا شاخه درختی را میگیرد و سفت میچسبد هوا به شدت سرد بود و تاریک بود یک لحظه ندای درونیش به او میگوید شاخه را رها کن تا نجات پیدا کنی ولی او که دیگر ترسیده بود و امیدش را از دست داده بود شاخه را رها نکرد مردم صبح فردای آن روز آن خلبان را یافتن در حالی که از سرما مرده بود و دیدن که به یکشاخه درخت آویزان هست که فاصله پاهایش تا زمین فقط نیم متر بود حال اگر فرد ناامید نمیشد و شاخه را ول میکرد حالا زنده بود همیشه وقتی سختیها به اوج خودشان میرسد بدان تا رهایی و نجات از سختی راهی نمانده پس صبر و امیدتان را از دست ندهید شاید به زودی گشایشی در کار باشد
امام رضا عليه السلام فرمود:
قائم ما كسی است كه وقتی قیام كند، در سن پیران و سیمای جوانان است... او چهارمین فرزند من است. خداوند او را در حجاب و پرده خود غائب كند، سپس ظاهرش نماید و زمین را به دست او از عدل و داد پر كند چنانكه از ظلم و ستم پر شده است.
قال الامام الرّضا علیه السلام :
چنانچه زمین لحظه ای خالی از حجّت خداوند باشد، اهل خود را در خود فرو می برد.
«علل الشّرایع، ص 198، ح 21»:
یا قائم آل محمد
در هر شرایطی عزیزان مون رو یادمون باشه
مثلا صبح جمعه و تعطیل واسه خانه ت صبحانه و نان میگیری برای پدر ومادرت و پدر ومادر همسر هم بگیر
روزجمعه هیچ ترافیکی نیست مسیرها کوتاست
گاهی یه کارهای به ظاهر کوچک باعث میشه خانوادمون دلگرم بشه
نه تو می مــانی و نه انــدوه
و نه هیچیـــــک از مردم ایــــن آبادی...
به حباب نگـــــران لب یک رود قســــم،
و به کوتاهــــی آن لحظه شـــــادی که گذشت،
غصــــه هم می گــــذرد،
آنچنــــانی که فقط خاطــــره ای خواهـــد ماند...
لحظه ها عریاننــــد.
به تن لحظـــه خود، جامه انــدوه مپوشان هرگــــز
(سهراب سپهری)
چرا اکثرا این جمله رو قبول دارن؟
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
من بشدت مخالفم باش شما چی
دندانم شکست
برای سنگریزه ای که در غذایم بود
دردم گرفت
نه برای دندانم
برای کم شدن سوی چشم مادرم
خوب به نظر من همرنگ جماعت شدن یا نشدن به چند تا مورد بستگی داره؛
اول بر میگرده به ویژگیهای شخصیتی اون فرد که اعتماد بنفسش چقده و اینکه چه چیزهایی براش در اولویت قرار دارن ٬
بعد بستگی داره به موضوع مورد نظر و اینکه چقد مهمه و چقد ارزش جنگیدن و به جون خریدن عواقب ناخوشایند رو داره؛
بعدشم مربوط میشه به ویژگی های جمع مورد نظر که به طور کلی طرز فکرشون چیه و چه فرهنگی دارن و در برابر اون موضوع چه رفتارهایی رو در چه حدی ممکنه انجام بدن.
ویرایش توسط رامونا : 08-04-2017 در ساعت 11:26 PM
سکوت...سکوت...سکوت...
امروز ی پیام جالب خوندم گفتم اینجا هم بگم
وقتی پاتو جلوی پدرت دراز میکنی میگن زشته
وقتی آشغال میریزی زمین یکی همسن پدرت جارو میزنه به نظرت این زشت نیست ؟
مامورهای شهرداری دشمن ما نیستن به خدا
نه اونقدر دستم پره که بگم منو ببر
نه اونقدر حالم خوبه که بگم نگهم دار
شاید برزخ همینجاست...
مثلا اکثر مردم از ترس وقتی تو جمع قرار میگیرن تایید میکنن حرف بقیه رو ولی من اینطوری نیستم
یا سکوت میکنم و تایید نمیکنم یا نظر خودمو میگم(بقول تو ارزش جنگ نداره سکوت میکنم ولی با تایید همرنگ جماعت نمیشم)
بنظرم ادم خیلی باید کوچیک و حقیر باشه که از ترس همرنگ نبودن حرفش نزنه و از عقایدش نگه یا سر تایید ت************ بده
دندانم شکست
برای سنگریزه ای که در غذایم بود
دردم گرفت
نه برای دندانم
برای کم شدن سوی چشم مادرم
در حال حاضر 7 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 7 مهمان ها)